قدیمی‌ترین نظریه‌ای که در خصوص آدمی وجود دارد این است که وی اصولاً موجودی خردگراست. بر اساسِ دیدگاهِ «ادوارد ج موری»، آدمی خواست‌های هشیاری دارد که با بهره گرفتن از استعدادهای خود سعی می‌کند آن ها را برآورده سازد. از متفکران قرون وسطی، سنت توماس آکیناس و از متفکران اخیر، دکارت، هابز، اسپینوزا طرفدار این نظریه بوده‌اند. در روزگار ما نیز همچنان نیز عقیده وجود دارد که شخص می‌اندیشد که چه می‌خواهد و آنگاه می‌کوشد تا راه‌هایی برای رسیدن به آن بیابد (محی الدین بناب، ۱۳۷۵).

مفهوم اراده در این نظریه نقش مهمی دارد. در این نظریه اراده نیز مانند تفکر و احساس، یکی از نیروهای ذهنی است و اعتقاد بر این است که چون انسان قادر به کنترل اراده خویش است، ‌بنابرین‏ باید مسئول اعمال خود باشد و برای تحقق خواست‌های خود حتی می‌تواند جهان را دگرگون کند (همان منبع).

مفهوم اراده آزاد یا غیرآزاد در نزد روان‌شناسان برای توجیه منشأ خواست‌ها و آرزوهای آدمی کافی نیست و همان‌ طور که می‌دانیم که گاهی آدمی از انگیزه هایی که اساس رفتار او را شکل می‌دهند، اطلاع ندارد و به همین جهت باید انگیزه ها را چیزی جدا از فرایندهایی نظیر شناخت و تفکر دانست. کلی مفهوم انگیزش را بی‌فایده می‌داند. به نظر وی رفتار چیزی نیست که احتیاج به برانگیخته شدن داشته باشد، بلکه رفتار دائماً فعال است و مسئله اصلی، انتخاب رفتار به خصوصی از میان رفتارهای ممکن است. تصمیم‌های شخص تحت تأثیر سازه‌های شخصی او یا به عبارت دیگر وابسته به عقاید، ارزش‌ها و نگرش‌های او درباره جهان هستند (همان منبع).

در رویکرد شناختی انگیزش، باور بر این است که‌ اندیشه‌های فرد منشأ انگیزش او هستند. همچنین آن ها معتقدند که هدف‌ها، نقشه‌ها، انتظارات و سبک اسنادی فرد، رفتارها را ایجاد و هدایت می‌کنند و لذا انگیزش درونی بیش از انگیزش بیرونی مورد تأکید آن ها‌ است. انگیزش بیرونی از پاداش بیرونی سرچشمه می‌گیرد در حالی که منشأ پاداش در انگیزش درونی در کاری که انجام می‌گیرد، نهفته است. به عبارت دیگر، انگیزش بیرونی انگیزشی است که به وسیله عوامل خارج از فرد و خارج از کاری که انجام می‌گیرد، برانگیخته می‌شود، مانند پاداش (تقویت) و تنبیه، در حالی که انگیزش درونی به کاری که انجام می‌گیرد وابسته است، مانند اشتیاق فرد برای انجام کار (سیف، ۱۳۸۷).

– نظریه لذت‌گرایی

همراه با بحث‌های فلسفی درباره خرد و اراده آدمی و ‌بر اساسِ دیدگاهِ « ادوارد ج موری»، نظریه لذت‌گرایی نیز به میدان آمد و اظهار داشت که آدمی موجودی در جستجوی لذت و دوری از درد است. این نظریه که آن را نظریه لذت‌جویی نامیده‌اند، تلاش دارد تا برای تبیین علت رفتار و نباید آن را با مکتب اخلاقی لذت‌جویی که مطابق آن آدمی هشیارانه زندگی خود را بر مدار لذت و گریز از درد تنظیم می‌کند، اشتباه کرد (محی‌الدین بناب، ۱۳۷۵).

روان‌شناسان ‌به این دلیل که نظریه لذت‌جویی به بحث تسلسلی می‌ انجامد، آن را مردود دانسته‌اند. اساس این نظریه آن است که شخص به دنبال لذت است، پس اگر دنبال چیزی برود حتماً آن چیز برای او لذت بخش است. اکنون با توجه ‌به این نظریه وضع کسی را که به ناکامی خود کمر بسته چگونه توجیه کنیم؟ خودکشی چطور؟ کسانی هم هستند که لذت‌جویی را به عنوان شیوه زندگی مردود می‌دانند. مثلاً پوریتان‌ها لذت را چون گناه‌آلود می‌دانستند از آن گریزان بودند. البته ممکن است بگویند که پوریتان‌ها از پرهیزکاری لذت می‌برند. ‌بنابرین‏ نظریه لذت‌جویی از آنجا که رفتار را فقط پس از ظهور آن تبیین می‌کند، فاقد قدرت پیش‌بینی است (محی‌الدین بناب، ۱۳۷۵). مک کله‌لند در نظریه لذت‌گرایی خود، مدل برانگیختگی عاطفی را پیش می‌کشید، ‌به این معنی که پاره‌ای از محرک‌های محیط وجود دارند که به صورت فطری موجب لذت و یا درد بر می‌شوند و در جاندار تمایلی به گرایش یا گریز از این محرک‌ها به عنوان هدف وجود دارد و میزان هیجان لذت‌بخش یا دردناکی که به جاندار دست می‌دهد، تابع سطح انطباق قبلی اوست. مثلاً در شرایط عادی، صدای بلند آدمی را ناراحت می‌کند، ولی پس از چند ساعت توقف در فرودگاه سر و صدای هواپیمای جت کوچک‌ترین ناراحتی ایجاد نمیکند. اگر شدت محرک از سطح سازش جاندار کمی بالاتر یا پایین‌تر باشد، به اواحساس لذت دست می‌دهد، ولی اگر به نحو بارزی تغییر کند، موجب ناراحتی می‌شود. این امر روشن می‌کند که چرا تحریک برقی ملایم احساس مطبوعی ایجاد می‌کند، ولی وقتی بر شدت جریان برق افزوده می‌شود، جاندار از آن فرار می‌کند (محی‌الدین بناب، ۱۳۷۵).

مک کله‌لند انگیزش را شامل انتظارات آموخته‌ای ‌در مورد هدف‌ها می‌داند. انتظار اینکه هدف بخصوصی واکنش هیجانی مطبوعی یا نامطبوع ایجاد خواهد کرد. جاندار به دنبال هدف‌هایی می‌رود که در گذشته آن ها را مطبوع یافته است و از نزدیک شدن به هدف‌هایی که در گذشته درد ایجاد کرده‌اند، اجتناب می‌ورزد. ‌به این ترتیب از نظر مک کله‌لند تمام انگیزه ها آموخته شده هستند. برانگیختگی عاطفی، فطری است، ولی انتظارات شخص آموخته شده‌اند. آنچه گفتیم نشان می‌دهد که اصل لذت‌جویی می‌تواند به صورت یک نظریه علمی سودمند درآید (محی‌الدین بناب، ۱۳۷۵).

– نظریه غریزه

نظریه تکامل داروین به اعتقاد اکثر روان‌شناسان یکی از اساسی‌ترین بنیادهای عینی و علمی را برای توجیه نظریه های انگیزش نشان می‌دهد. داروین در پژوهش‌هایی که درباره جانوران پست انجام داد، مشاهده نمود که بسیاری از رفتارهایشان فطری و غریزی است. لانه‌سازی پرندگان و گردآوردن دانه و مواد خوراکی به وسیله مورچگان همه از جمله رفتارهایی هستند که موجودات به صورت غریزی و ناآموخته انجام می‌دهند. در واقع غریزه یک الگوی قالبی رفتاری یا ناآموخته است که همه افراد یک دسته از جانوران به طور یکسان انجام می‌دهند. در جانوران رده‌های بالا این گونه رفتارهای قالبی و ارثی کمتر دیده می‌شود، زیرا بیشتر رفتارهایشان آموختنی است و رشد مغزی و دستگاه‌های عصبی آنان دارای پیچیدگی‌های بیشتری است (پارسا، ۱۳۷۶).

در نیمه دوم قرن ۱۹م پیشرفت‌های زیادی در زمینه شناخت رفتار غریزی پرندگان، مورچگان، زنبورها، عنکبوتها و بعضی از پستانداران حاصل گردید. در آغاز نیمه نخست قرن ۲۰م نظریه مکدوگال بیانگر این واقعیت بود که از مهم‌ترین عوامل انگیزشی در رفتار، غریزه‌ها و هیجان‌های مربوط به آن ها هستند. به عقیده مکدوگال غریزه‌ها پیامدهای محض یا کوشش‌های کورکورانه نیستند، بلکه گرایش‌هایی هدف‌دار، فطری و ارزشمند هستند که مایه اصلی رفتار و کردار محسوب می‌شوند (همان منبع).

در سالهای۱۹۲۰م نظریه غریزه برای توضیح رفتار مورد حمله شدید قرار گرفت، زیرا پژوهشگران و روان‌شناسان آن زمان هر کدام به سلیقه خود لیست بلند بالایی از انواع غریزه‌ها ترتیب دادند و آن ها را برای توضیح رفتار کارساز می‌دانستند، اما با آن همه تلاش باز نمی‌توانستند چگونگی رفتارهای غریزی را به طور مشخص معلوم کنند. رفتارهای غریزی آن چنان متعدد و بی‌شمار بود که تعداد بعضی از آن ها به بیش از ۶۰۰۰ افزایش می‌یافت و توضیح رفتار بعضی از آن ها بسیار عجیب و شگفت‌انگیز بود تا آنجا که چرا انسان سیبی که از باغچه منزلش به دست می‌آید دوست ندارد!؟ (همان منبع).

– نظریه سایق

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...