چشم از معنی او حساسه‌ایست

از لقای هر کسی چیزی خوری

وز قران هر قرین چیزی بری

(دفتر دوم، ص ۳۰۶)
مولوی در این ابیات به چند مطلب مهم اشاره کرده است:
اول اینکه: غذا منحصر در غذاهای مادی که از راه دهان وارد وجود آدمی می‌شود نیست. بلکه غذاهای معنوی، بی دهان مادی در جان آدمی وارد شده و به او حیات تازه می‌بخشد. خداوند در مورد شهیدان فرموده است:
و لا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یرزقون (آل عمران، ۱۹۶)
به هیچ وجه گمان مبرید که کشته شدگان در راه خدا مردگانند؛ بلکه زنده‌اند و نزد خدایشان روزی دارند.
مولوی با استناد به این آیه می‌گوید: حیات واقعی متعلق به شهیدان است و زنده حقیقی آنهایند که غذایشان نور است. پس ما نیز می‌توانیم در سایه تلاش و تقوی از آن نور تغذیه کنیم.
دوم اینکه: وجود آدمی یک پارچه دهان است و هر دهانی غذای متناسب خویش دارد. همه حواس پنجگانه ظاهری و حواس باطنی، منافذ ورود غذاهای متناسب با خودشان هستند. آدمی گاهی با دیدن صحنه‌هایی سست و ضعیف می‌شود. گاهی نیز با دیدن مناظر و صحنه‌های چشم‌نواز و دوست‌داشتنی، شاداب و بانشاط و قوی می‌گردند. شنیدن بعضی از اخبار انسان را از خود بی‌خود می‌کند. کما اینکه گاهی بعضی از اخبار به آدمی حیات تازه می‌بخشد.
استشمام بعضی از بوها انسان را مسموم می‌کند و گاهی به زندگی پایان می‌بخشد؛ به عکس آن نیز ممکن است. بنابراین همه حواس‌های آدمی دهان‌های متفاوتی هستند که غذاهای خاص خود را دارند. به همین دلیل آنگاه که با انسان پاک و متعالی روبرو می‌شویم و چشم ما به جمال او می‌افتد؛ و گوش ما کلمات وی را می‌شنود، احساس سبکی و معنویت می‌کنیم. زیرا او از معنویت خویش در ظرف وجود ما ریخته است.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

اما وقتی با انسان گمراه و خطاکاری هم‌صحبت شده و به چهره‌اش نگاه می‌کنیم، احساس سنگینی کرده و برای مدتی حالات معنوی ما ضعیف می‌گردد. زیرا او نیز در ظرف وجود ما از شرارت و قذرات خود ریخته است.
بدین جهت مولوی از وجود به کاسه تشبیه کرده و گفته است: با هر کس مراوده داشته باشی، او در کاسه وجود تو چیزی قرار خواهد داد. از این‌رو مواظب باش که با هر کسی در ارتباط نباشی.
تجلی خدا
مسأله تجلی خدا، در عرفان و ادب اسلامی بسیار مورد توجه قرار گرفته است. عرفا عالم را محصول تجلی حضرت باری تعالی می‌دانند. هر موجودی به اندازه موجودیتش تجلای اسماء و صفات خداوندی است. عالم جلوه‌گاه آن جمیل علی‌الاطلاق است.
مسأله تجلی قبل از هر چیز در قرآن کریم و سپس در نهج‌البلاغه مطرح شده است. در ماجرای حضرت موسی (ع) و خداوند، و تقاضای رؤیت موسی از خدا، قرآن می‌فرماید:
وقتی که موسی به میقات ما آمد و خدایش با او صحبت کرد، گفت پروردگارا! خود را به من بنما تا بر تو نظر کنم. گفت: هرگز مرا نخواهی دید ولی به کوه نگاه کن! اگر توانست در جایگاه خود قرار بگیرد؛ در آن صورت مرا خواهی دید. آنگاه که خدا به کوه تجلی کرد، کوه متلاشی شد و موسی بی‌هوش شد. وقتی به هوش آمد، گفت: پروردگارا! من به سوی تو توبه کرده و اولین مسلمان تو می‌شوم(اعراف، ۱۴۳).
در نهج‌البلاغه سه بار تجلی خدا به خلقش مطرح شده است. یک بار تجلی خدا در کتاب آسمانی پیامبر اکرم (ص) یعنی قرآن کریم و دو بار تجلی خدا بر عقول مردم.
فتجلّی لهم سبحانه فی کتابه من غیر ان یکونوا راوه بما اراهم من قدرته (خطبه ۱۴۷)
پس خداوند سبحان برای مردم در کتابش تجلی فرمود بدون اینکه او را ببینند. بلکه به واسطه قدرت‌نمایی‌اش خود را به آنها نشان داد.
… و تشهد له المرآنی لا بمحاضرۀٍ لم تُحطِ به الاوهام بل تجلّی لها بها (خطبه ۱۸۵)
…همه دیده‌ها به وجود او بدون حضور عینی (بلکه به ادراکات قلبی) شهادت می‌دهند. اوهام (عقول) آدمی به او احاطه ندارد. بلکه او به واسطه اوهام مردم بر آنها تجلی کرده است.
بها تجلّی صانعها للعقول (خطبه ۱۸۶)
با ایجاد آن حقایق، خدا به عقل مردم تجلّی کرده است.
مولوی ماجرای تجلی خدا به طور سینا را چندین بار به شعر درآورده و گفته است:

کوه طور اندر تجلی حلق یافت

تا که می نوشید و می را برنتافت

صار دکّاً منه و انشقّ القمر

هل رأیتم من جبل رقص‌الجمل

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...