ویکتور فرانکل[۳۱] یکی از روان شناسان وجودگرا، بر رابطه ی بیان آزادی و مسئولیت تأکید میکند و میگوید که آزادی را هیچگاه نمی توان از ما انسان ها سلب کرد چرا که ما دست کم قادر به انتخاب نگرش و رفتار خود نسبت به هر گونه شرایط تعیین شده هستیم(آلفرد و بریت[۳۲]، ۲۰۰۶). تعبیر خواص فرانکل از درمان اگزیستانسیالیست که همان معنادرمانی[۳۳] است به ما می آموزد که معنا را نمی توان به زندگی دیکته کرد، بلکه معنای زندگی تنها از طریق جستجو در شرایط وجودی خود ما قابل اکتشاف است( گولد و کلام[۳۴] ، ۱۹۹۳).
یکی دیگر از اهداف گروههای اگزیستانسیالیست کمک به شرکت کنندگان در جهت رویارویی و مقابله با اضطراب هایشان است. مردم وقتی به این ” باور” برسند که قدرت هدایت خود را دارند ، موفق خواهند شد کنترل زندگیشان را به دست بگیرند(کوری، ۱۹۹۵). از آنجا که معنای درمانی گروه باعث رشد انعکاس درونی و رشد خودآگاهی درونی می شود لنتز این رویکرد را برای از قید خارج کردن افراد بالغی که نیاز دارند الگوهای میان فردی قدیمی خود را (که سابقاً در خانواده اولیه ی وی کاربرد داشته ولی حالا دشواری هایی را برای مراجع به وجود آورده) عوض کنند، توصیه میکند(لنتز و گریگوری[۳۵] ، ۲۰۰۳).
مرگ و نیستی :
در تفکر اگزیستانسیالیست، مرگ برای کشف معنا و هدف زندگی کاملاً ضروری است(هایدگر،۱۹۶۲). زندگی با معنا است درست به این دلیل که باید روزی پایان یابد. زمان حال بسیار ارزشمند است. زیرا تمام آن چیزی است که ما واقعاً داریم(می، ۱۹۸۳) این طبیعت وابسته به زمان است که در ما این احساس شدید را به وجود می آورد که با زندگیمان کاری بکنیم، یعنی انتخاب بین تصریح زندگی به وسیله سعی در ” شدن” یا ممانعت از لغزش و اشتباه. ما توانایی این انتخاب و این “شدن” را داریم و بدون این انتخاب هرگز به درستی “زنده “[۳۶] نخواهیم بود.
جستجو برای معنا :
انسان کنونی در مرحله گذر از دوران مدرن به سوی دنیای پست مدرن است، اما تصویر زندگی او با دلزدگی و مادی گرایی مخدوش شده است. در جوامع انسانی خصوصآ جوامع ثروتمند، احساس بی معنایی و عدم خوشبختی علی رغم رفاه مادی افزایش یافته است. تجربه نشان داده است که مادی گرایی در ایجاد شادی و احساس خوشبختی موفق نبوده است(عنایت ا…[۳۷] ، ۲۰۰۵). چنانچه بنظر برخی از متخصصین روانشناسی یکی از مشخصه های شخصیت سالم داشتن معنی و هدف در زندگی میباشد. شواهد نشان داده است که گاهی علت مراجعه افرادبه کلینیک جستجوی معنا است. پس باید درمانگران برای پاسخ به این نیاز مراجعان مجهز باشند (ماسکارو ، روزن و موری[۳۸] ،۲۰۰۴).
معنادرمانگری معادل واژه لوگوتراپی[۳۹] یونانی است. واژه لوگوس[۴۰] ، معادل معنا و تراپی[۴۱] به معنای درمانگری است. این شیوه درمانگری کمتر به گذشته توجه دارد و بیشتر بر آینده و معنای زندگی تأکید میکند (پاول و سومو[۴۲] ، ۲۰۰۷).
فرانکل[۴۳] از مهم ترین نظریه پردازان در حیطه معنا و هدف در زندگی[۴۴] بوده است. او مبدع روش معنا درمانی[۴۵] است. او در کار مشاوره با مراجعان سعی می کرد تا مراجع را به سوی هدفی که به زندگی معنا دهد، هدایت کند(پاول و سومو، ۲۰۰۷) و رویکردش بر مفاهیمی مانند معناجویی در زندگی، ناکامی فرد، روان آزردگی اندیشه زاد[۴۶]، تکاپوی اندیشه ای[۴۷]، تهی زندگی، قصد متضاد[۴۸]، معنای عشق و معنای رنج در جریان درمان توجه دارد. به اعتقاد معنا درمانگران ناکامی علت اصلی روان آزردگی است، که در اصطلاح به آن روان آزردگی اندیشه زاد گویند؛ تلاش فرد برای یافتن معنا در زندگی به معنای تکاپوی اندیشه است و قصد متضاد که به آن قصد قوی یا وافر هم میگویند، تمایل به وقوع آن چیزی است که با رخ دادن آن مخالفیم. در این روی آورد از روش های مشاوره ای قبول مسئولیت، تحقق خود، زندگی گذران، معنویت و ایمان، استفاده می شود(شولنبرگ[۴۹]، ۲۰۰۳) و افراد احساس میکنند به طور عمیقی میتوانند در راه های معنادار زندگی با هم باشند( کوری، ۱۹۹۵).
اما قبل از آنکه نظر فرانکل در این حیطه مورد بررسی قرار گیرد به عنوان مقایسه نظریات برخی از صاحبنظران عرصه های مختلف در این زمینه ارائه میگردد.
به نظر اریک فروم[۵۰] زندگی مولد، عشق و عقل باعث تحقق کامل استعدادهای انسان شده و زندگی او را معنادار میکند. مزلو[۵۱] معتقد است معنا از طریق خودشکوفایی تحقق مییابد. فرد با انگیزه و رشد یافته در جریان تجارب اوج از خود فراتر می رود و میتواند معنای زندگی اش را دریابد. رولو می[۵۲] از بعد دیگری به معنا می نگرد. به نظر او فردی که بر خودش متمرکز است انگیزه های درونی خود را به خوبی می شناسد و از توانایی انتخاب در خود با خبر است. چنین فردی میتواند با ارزشهای والای خود زندگی کند و به دیگران عشق بورزد. زندگی این فرد معنادار خواهد بود. از منظر کریشنا مورتی[۵۳] وقتی که فرد خود را بشناسد دنیا معنادار تر به نظر میرسد. از طریق مشاهده خود فرد میتواند از خود رها گردد و به مرحله آگاهی منفعل و خودفراموشی که همان عشق است، دست یابد(کریشنامورتی، ۱۳۷۴).
از نظرفرانکل(۱۹۶۳) راه های بسیاری برای پیدا کردن معنا وجود دارد : کار، عشق، رنج و انجام کار برای دیگران. اما به عقیده او ۳ رویکرد عمده برای یافتن معنا در زندگی وجود دارد : ارزشهای تجربی[۵۴] ، ارزشهای خلاق[۵۵] و ارزشهای نگرشی.
ماسکارو، روزن و موری(۲۰۰۴) معنا را شامل سه سطح می دانند : معنای شخصی[۵۶]، معنای ضمنی[۵۷] و معنای معنوی[۵۸] . معنای شخصی تفکر در مورد چارچوب یا فلسفه زندگی را شامل می شود. بنابرین هنگامی که فرد بر اساس چارچوب مورد نظر زندگی کند احساس رضایت به وی دست میدهد. معنای ضمنی به انجام فعالیتها و بها دادن به نگرشهایی اشاره دارد که افراد به طور معمول آن ها را لازمه یک زندگی بامعنا می دانند. به نظر ونگ[۵۹](۱۹۹۸ به نقل از ماسکارو، روزن و موری، ۲۰۰۴) معنای ضمنی آن چیزی است که افراد به هنگام گفتن کلمه معنا به آن اشاره دارند. معنای معنوی نیز شامل باور افراد در مورد این است که زندگی یا برخی نیروهای آن دارای کارکردی هدفمند و با اراده هستند و زندگی به مثابه راهی است که افراد آن را طی میکنند و با هم در آن شریک هستند.
ونگ با بهره گرفتن از روش های کیفی و تحلیل عوامل دریافت که زندگی معنادار شامل ۷ زیر مقیاس میباشد که به شرح زیر میباشند.
-
- پیشرفت[۶۰] : پیگیری اهداف مهم زندگی و دستیابی به آن ها.
-
- روابط[۶۱] : شامل مهارتهای اجتماعی میباشد.
-
- مذهب : شامل اعتقادات مثبت و خوش بینانه در مورد خدا و رابطه با او می شود.
-
- خودشکوفایی : تعهد به پیشرفت غیر خود خواهانه.
-
- پذیرش خود[۶۲] : پذیرش فروتنانه محدودیتهای خود.
-
- صمیمیت[۶۳] : داشتن روابط عاطفی نزدیک.
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 04:27:00 ب.ظ ]
|