الف. نسبت مجموع ارزش بازار حقوق صاحبان سهام و ارزش دفتری کل بدهیهای شرکت به ارزش دفتری کل داراییهای آن.
ب. نسبت ارزش بازار حقوق صاحبان سهام به ارزش دفتری حقوق صاحبان سهام.
ج. نسبت سود هر سهم به قیمت هر سهم.
د. نسبت ناخالص اموال، ماشین آلات و تجهیزات به ارزش دفتری حقوق صاحبان سهام.
ه. نسبت مجموع هزینه استهلاک داراییهای مشهود و نامشهود به ارزش دفتری حقوق صاحبان سهام.
و. نسبت کل سرمایهگذاریهای واحد تجاری به فروشهای خالص حاصل از سرمایهگذاری.
ز. نسبت کل سرمایهگذاریهای واحد تجاری به سود خالص حاصل از سرمایهگذاری.
کالاپور و ترومبلی[۲۱] (۱۹۹۹)، پس از بررسی معیارهای مذکور به این نتیجه رسیدند که معیار الف در مقایسه با سایر معیارها از ضریب همبستگی بیشتری با رشد واحد تجاری برخوردار است (نقل از مهرانی و باقری، ۱۳۸۸: ۵). با این وجود، Q- توبین (نسبت ارزش بازار داراییها به هزینه های جایگزین جاری ناشی از این داراییها) یکی از روشهای استانداردی است که در سطح گستردهای در متون، برای اندازهگیری فرصتهای رشد مورد استفاده قرار گرفته است (ریچاردسون، ۲۰۰۶: ۱۶۸).
نمودار ۲-۱٫ رابطه بین نسبت Q- توبین و فرصتهای سرمایهگذاری
نسبتQ – توبین
فرصت های سرمایه گذاری
پس از مطرح شدن نظریه Q- توبین و رابطه آن با فرصتهای سرمایهگذاری، تحقیقات گوناگونی در خصوص استفاده از این معیار برای تعیین میزان سرمایهگذاری و ارزش شرکت صورت گرفت. در این بین، نتایج تحقیقات مورگادو و پیندادو (۲۰۰۳) که به بررسی رابطه بین ارزش شرکت و سرمایهگذاری پرداختهاند، نشان میدهد که تصمیمات سرمایهگذاری و ارزش شرکت وابسته به یکدیگر هستند. مشاهدات آن ها نشان میدهد که، رابطه بین ارزش شرکت و سرمایهگذاری به جای اینکه خطی باشد، نمایی (درجه دوم)[۲۲] است. بدین ترتیب آن ها، به توسعه مدلی پرداختند که ارزش شرکت و سرمایهگذاری را شرح میدهد. در نهایت آن ها، نشان دادند که رابطه بین ارزش شرکت و سرمایهگذاری وابسته به کیفیت فرصتهای سرمایهگذاری است و شرکتهایی با فرصتهای سرمایهگذاری با ارزش، از سطح بهینهتری از سرمایهگذاری برخوردارند (مورگادو و پیندادو، ۲۰۰۳: ۱۶۳).
علاوه بر مورگادو و پیندادو (۲۰۰۳)، بسیاری از محققان از مدل فرصتهای رشد شرکت برای تعیین حد بهینه سرمایهگذاری استفاده کردهاند (به عنوان نمونه: هشی و همکاران[۲۳]، ۱۹۹۱؛ فازاری و همکاران،۲۰۰۰؛ بیدل و هیلاری، ۲۰۰۶؛ وردی، ۲۰۰۶ و بیدل و همکاران، ۲۰۰۹). مبانی نظری این مدل بر این نکته استوار است که فرصتهای رشد شرکت، سرمایهگذاریهای جدید شرکت را توجیه میکند. به بیان دیگر، انتظار بر آن است که در رگرسیون بین این دو متغیر، فرصتهای رشد، سرمایهگذاریها را توضیح دهد. بنابرین در صورتی که فرصتهای رشد نتواند سرمایهگذاری را توضیح دهد، مقادیر خطای حاصل، عدم کارایی سرمایهگذاری را نشان میدهد:
IFA = β۰ + β۱CFO/FAt-1 +GO + εI
GO= MTB ، SRt-1
سرمایهگذاری بر مبنای دارایی ثابت
IFA
جریانهای نقدی عملیاتی دوره
CFO
داراییهای ثابت پایان دوره
FA
فرصتهای رشد
GO
نسبت ارزش بازار به ارزش دفتری دارایی های پایان دوره
MTB
رشد فروش
SR
کلیه متغیرهای خام با تقسیم بر جمع دارایی های پایان دوره هم مقیاس میشوند.
در این مدل (همانند مدل ریچاردسون) εI، نشان دهنده آن میزان از سرمایهگذاری (I) است که توسط فرصتهای رشد (GO)، توضیح داده نمیشود. این مقادیر خطا ممکن است مثبت یا منفی باشند. مقادیر مثبت خطا سرمایهگذاری بیشتر از حد و مقادیر منفی، سرمایهگذاری کمتر از حد نامیده شده است. بدیهی است که قرینه اندازه این مقادیر، میتواند شاخصی برای اندازهگیری میزان بهینه سرمایهگذاری یا کارایی سرمایهگذاری باشد. بنابرین هر چه قدر قرینه اندازه خطاها بزرگتر(کوچکتر) باشد، نشاندهنده کارایی بیشتر(کمتر) سرمایهگذاری است. نمودار ۲-۲، مبالغ سرمایهگذاری بیشتر از حد و سرمایهگذاری کمتر از حد را با بهره گرفتن از مدل فرصتهای رشد ترسیم می کند (تهرانی و حصارزاده، ۱۳۸۸: ۵۹):
نمودار ۲-۲٫ سرمایهگذاری بیشتر از حد و سرمایهگذاری کمتر از حد با بهره گرفتن از مدل فرصت های رشد
GOO
I
I= + GO +
سرمایهگذاری بیشتر از حد
سرمایهگذاری کمتر از حد
مقادیر واقعی
منحنی برآوردی سرمایهگذاری
در بین تحقیقاتی که از این مدل استفاده کردهاند، بیدل و همکاران (۲۰۰۹) و گارسیا لارا و همکاران[۲۴] (۲۰۱۰)، معیار رشد درآمد فروش را برای محاسبه فرصتهای رشد در نظر گرفتهاند.
۲-۲-۲-۱- نظریه سرمایهگذاری بیشتر از حد و سرمایهگذاری کمتر از حد
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 03:34:00 ب.ظ ]
|